پژوهش نقـد مبـانی فـكری انجمن حجتیه - دانلود



پایان نامه نقـد مبـانی فـكری انجمن حجتیه در 88 صفحه ورد قابل ویرایش

پژوهش نقـد مبـانی فـكری انجمن حجتیه در 88 صفحه ورد قابل ویرایش  


فـهرست مطالـب

عنوان                                                                                                                       صفحه

فصل اول

كلیات ........................................................................................................................................  4

فصل دوم

2-1- توصیف ......................................................................................................................  11

2-1-1- عقلائیت و خرد ورزی ........................................................................................  11

2-1-2- نفی اخباری گری .................................................................................................  12

2-1-3- نفی عقل فلسفی ....................................................................................................  13

2-1-4- مفهوم عقل در دیدگاه تفكیك .............................................................................  16

2-1-5- كیفیّت پیدایش معرفت ........................................................................................  22

2-1-6- ارزش معلومات ....................................................................................................  34

2-1-7- فلسفه ستیزی ........................................................................................................  38

نفی فلسفه به صراحت ...........................................................................................................  39

استدلال بر تباین كلّی فلسفه و شریعت ................................................................................  40

2-1-8- از افراط تا تعدیل ( از فلسفه ستیزی تا فلسفه پذیری ) ...................................  47

2-2- تحلیل ..........................................................................................................................  61

2-2-1- واژه شناسی ...........................................................................................................  61

معرفت شناسی ........................................................................................................................  61

2-2-2- پیشفرضها ..............................................................................................................  62

2-2-3- پیشفرضهای رقیب ................................................................................................  63

2-2-4- لوازم پیشفرضها ....................................................................................................  64

2-2-5- نظام بحث .............................................................................................................  65

2-3- نقد وبررسی ................................................................................................................  67

2-3-1- نقد زبانی ...............................................................................................................  67

2-3-2- سازگاری درونی ...................................................................................................  68

2-3-3- سازگاری برونی ....................................................................................................  70

2-3-4- سازگاری با واقع ...................................................................................................  72

منابع و مآخذ ...........................................................................................................................  88






فصل اول

کلیـات

    شهر مقدس مشهد در برهه ای مغفول از حکمت و فلسفه و در خلأ عالمان متعمق و حکیم ، مواجه بروز افکار حادّ و  خصمانه در مبارزه با حکمت شد ، چهره فلسفه ستیزان عنوان گرفته از عالمانی شد که خود را تنها وارث علم و دانش نبوی و طریقه سلوک علمی و عملی خود را انحصارا برگرفته از متن دین و معارف ناب اهل بیت عصمت و طهارت میدانستند و هر گونه تفسیر و برداشت خود را از آیات و روایات صرفا عین مراد شریعت و دین قلمداد می کردند .  

    این بزرگان چنان خصومت زایدالوصفی با روش های فلسفی و عرفانی در قلمرو تفکر دینی ابراز می داشتند که تنها وجه ممیز خود را با سایر عالمان دینی که به تعمق و تفکر درباره متون فلسفی دین می پرداختند احیای فلسفه ستیزی و عرفان زدایی توسط استاد و شاگردانش با وجهه مذکور سرگذشت شنیدنی دارد . این سرگذشت توسط یکی از هواداران این مدرسه به کتابت درآمد و در اوایل دهه هفتاد شمسی به نام "مکتب تفکیک" منتشر شد ، البته این طرح گسترده تر از راه و رسم مرسوم و واقع این جریان بی نام تا آن زمان بود و فکر و ایده هایی بود که آن نگارنده برای تبلیغ و ترویج مشی دل داده خود به آن تعلیق کرده بود اما در مشی و مرام بزرگان و سایر همگنان او از اعمال این دقایق و ظرایف نه تنها خبری نیست که بر خلاف آن بسیار واضح ، مطلب وجود دارد . به هرصورت از آن زمان به بعد نام "تفکیک" عنوانی شد تا به این "مدرسه" و پیروانش تشخص بدهد و جمع این عالمان و مشی فکری آنها را نشانه ای باشد .

     شاگردان چندی در این مشی و مرام پرورش یافتند و هرکدام به فراخور استعداد و میل درونی شیوه ای برای اداء دین به استاد و ترویج تفکرات وی برگزیدند استادی که شاگردانش او را با غلو مفرط بحری قمقام و زخار و گفته های او را وحی منزل و فرصت هرگونه سوال درباره او را از خود زدوده و حتی چون و چرا در این باره را خروج از تدین تلقی می کردند ، برخی از شاگردان که دست به قلم بودند دریافت ها و یاداشت های خود از دروس استاد را عینا یا با کمی تفاوت تحریر کردند و متناوب منتشر کردند برخی دیگر که در حال و هوای وعظ و منبر و سخنرانی سیر می کردند نقش خود را در این زمینه بروز دادند . جمع همه این تلاش ها همه مکمل یکدیگر بود که با تمرکز بر قلمرو باورها به ویژه برخی مسائل معرکه آرا بین دانشمندان دینی  فقط درباره مبدأ و معاد آنهم فقط مسائلی که علیه فلسفه و عرفان توشه فراهم آورد ، دور می زد .

       ابتدای سخن و نوشته آنها مستقیم یا غیر مستقیم معارضه با عرفان و فلسفه اسلامی و انتها هم به همان جا ختم می گردد استدلال و استنتاج هر دو ، یک چیز را هدف می گیرد . این خصومت زاید الوصف همه وام گرفته از استادی است که سرنوشت او خود جالب است . گرچه شاگردانش او را تا حد شخصیتی نظرکرده و تشرف حاصل کرده و دست خط از امام غائب در دست می نگرند و مستند حجیت همه گفتارهای او ! چنین جمله ای را حاصل همان تشرف میدانند ! اخذ المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوق لانکارنا .

    نقطه عطف سخنان و نوشتار این بزرگان تحذیر بلیغ و توصیه اکید بر احتراز از فکر فلسفی و شیوه عرفانی است ، گویا تنها رسالت دین و تکلیف دینی این بزرگان کوبیدن فلسفه و عرفان است و البته این ها همه از نعمت درسهایی است که استاد آنان سرلوحه مشی خود قرار داده و بلوایی عظیم تر از رسوخ و یا پیدایش فکر فلسفی در حوزه فکر اسلامی پیدا نکرده است .

    در بین این شاگردان وفادار به مرام استاد ، شیخ محمود تولایی مشهور به "حلبی" بیش از همه مقید و مروج فکر  او گشت ، وی در منابر و در بین عموم مردم بی نشان و با نشان به ترویج یکسره این شیوه پرداخت . او با نوشتن دروس استاد و به اصطلاح تقریرات درسی ، نقش مهمی در محفوظ ماندن دروس وی ایفا کرد .

    وی یکسره به تقریرنویسی از دروس استاد با خط چشم نواز پرداخت اما به انتشار آنها نپرداخت و در سالهای پایانی عمر همه دستنوشته های خود را به مرکز اسناد آستان قدس رضوِی تحویل داده است .

    زندگی شیخ محمود حلبی با تأسیس انجمن ضد بهائیت موسوم به "انجمن حجتیه" بسیار پرماجرا است ،  انجمنی بسیار پر رمز و راز چه پیش از انقلاب اسلامی و چه بعد از آن ، انجمنی که مشخصه اصلی آن عدم دخالت در امور سیاسی و کنار نهادن سیاست از قلمرو فعالیت دینی آنان است . آنان خود اگر چه توجیه عوام پسند برای اتخاذ این مرام دارند اما به آسانی می توان در آینه مبانی فکری شان علت کناره گرفتن آنها را از سیاست مشاهده نمود .

    نگرش انحصار گرایانه به دین و منحصر دانستن تفکر دینی در آن چه استاد آنان به آنان القا کرده ، حاصلی بیش از این نمی تواند داشته باشد موج توفنده انقلاب اسلامی چنان چه حکومت طاغوتی را برافکند و نوید بخش حکومت جهانی منجی عالم بشریت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف شد ، مجال از اندیشه های یکسویه و یا انحرافی از مهدویت را نیز به زاویه راند ، انجمن مزبور که در تربیت نیروهای نفوذی و اِعمال پنهان کاری ید طولی داشت و در دوره طاغوت بسیار این ترفند آزموده و تمرین کرده بود بعد از انقلاب اسلامی نیز همان شیوه را با زبردستی دنبال نمود و اعضای خود را بی نام و نشان به مصادر امور کشوری فرستاد و زمینه تسلط بر مصادر حکومتی را برای خود فراهم آورد و به این وسیله در القای فکر خود مبنی بر ناکارآمدی حکومت ها و تفکیک دین از سیاست در زمان غیبت عملا دست به کار شد .

    رهبری داهیانه امام خمینی که مدتها قبل انقلاب اسلامی وسوسه تفکیک دین از سیاست را زهری مسموم بر اسلام ناب می دانست و در موضع گیری های پیامبرگونه خود واکنش سختی با این فکر انحرافی نشان داده و دلسوزان واقعی اسلام را با این انگاره آلوده به اغراض دشمنان هشدار فراوان داده بود ، با پیروزی انقلاب اسلامی انجمنی ها به لانه خزیدند و سر در لاک چاره جویی فروبردند و با القای انحراف مزبور ایده پوسیده تفکیک دین از سیاست را به گونه های ممکن دنبال کردند و به اصطکاک با منویات امام خمینی و آرمان ناب اسلام برخاستند ، امام خمینی با تحذیر و هشدار از این موضع مخرب به سخنرانی و بیان زاویه های انحرافی آن پرداختند . سخنرانی امام خمینی به اعلام تعطیلی انجمن از سوی ریش سفیدان ! آن انجامید اگر چه با سابقه مدید پنهان کاری این انجمن ، این هم ترفندی بود برای فعالیت اما به صورتی دیگر!

    کسی اگر با شیوه فکری این انجمن و بنیانگذاران فکری و عقیدتی آن آشنا باشد دست برداشتن آنان را از تفکرات دیرینه بسیار مستبعد و چیزی شبیه محال خواهددید ، اگر چه امروز به نعمت آزادی و جمهوری اسلامی آنان هم دست به ترویج مبادی فکری و عقیدتی مؤسس "انجمن" پرداخته و با عنوان های امثال "مجالس و منابر" کتابچه هایی با آرایه ها و ویراستاری ها و حذف و اضافه های لازم به بازار روانه کرده اند .

    این نوشته های مطبوع مبتنی بر ناگفته ها و نانمایانده هایی است که فقط مراجعه به تقریرات درسی دستنوشته آنها را بر ما برملا خواهد ساخت ، اندکی درنگ و تأمل و واکاوی ما را به زاویه های بسیار متباعد و متقاطع در این طرز تفکر آشنا خواهد کرد ، با این تأمل واضح خواهد شد که چنان چه استاد عالیقدر این مدرسه مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و شاگردان معظمش می پندارند ، بنیان های فکری آنان بیش از آن که مبتی بر وحی منزل باشد بر برداشت های یکسویه و نگرش های انحصارگرایانه مبتی است . جالب است که اساسی ترین اندیشه های آنان را می توان از مکاتب کلامی رقیب و معاند با تفکر عرفانی و فلسفی هم چون اشاعره و حتی مغایر با مکتب اهل بیت ، بدون اندک تفاوت در استدلال و استنتاج ، بازیافت .

    آنگاه ادعای پرطمطراق تأسیس مکتب نوینی به نام "مکتب تفکیک" را از سوی نواندیشان این طیف و هم چنین ادعای اصیل بودن این ایده و انطباق صددرصدی آن با معارف عمیق و بلند اسلام و اهل بیت وحی را مشاهده کرد  .

    اگرچه جنب و جوش مؤسس انجمن ضد بهائیت جناب شیخ محمود تولایی حلبی ، انحصار به خود او دارد و لذا تأسیس این انجمن و رهبری آن هم از اختصاصات خود اوست و نمی شود شیوه تفکر او درباره مهدویت و انگاره حکومت در زمان غیبت را به همه همگنان و رفیقانش که در درس یک استاد زانو زده اند ، به همه آنان تعمیم داد ولی همه این شاگردان و استاد از یک آبشخور ، فکر بر می گیرند و در اصول و مبانی چون همدیگر می اندیشند لذا در فصل هایی که در پی می آید ، اساسی ترین مبادی فکری این طیف دست به دست هم داده تا چهره مکتب مورد ادعای آنان مورد کاوش قرار گیرد و نقاط خلأ به کمک همدیگر به وضوح گراید .

    این طیف فکر که در بین شاگردان و هواداران آن استاد پراکنده است به خوبی ما را با جمعی آَشنا می سازد که خود را مشغول به ذمه ای می دانند که بیش از هرچیز آنان را ادای دین به استاد وادار به تحریر و نگارش نموده و البته رنگ و تلقین دین برای قبولاندن به مخاطب همیشه چاشنی می گردد تا فرصت تأمل و چون و چرا از مخاطب سلب و همه مطالب به صورت جزم آور بر مخاطب ؛ خواننده یا شنونده القا گردد ،

    این خواننده محترم خواهد بود که دعاوی استاد و شاگردانش را در مهم ترین مبادی فکری مشاهده نماید و با آن همه تأکید بر تبیین اندیشه اسلام ناب آنان را از ادعا تا حقیقت مشاهده نماید .

    این هشدار را باید همیشه به هوش بود که برداشت های یکسویه و جزمی از بخشی از متون دینی و روایی ؛ چه در مبادی عقیدتی و یا معارف دیگر ، انسان را به پرتگاه هایی خواهد کشاند که جبران ناپذیر خواهدبود ، تأسیس انجمن ضد بهائیت اگرچه برای هواداران آن بسیار مباهات برانگیز بوده و در زمانی که باید رودررو با انحراف اصلی و منشأ فساد یعنی طاغوت مبارزه کرد و به استمداد رهبر عالی شأن انقلاب اسلامی امام خمینی پاسخ داده و علنا پا به میدان می گذاشتند ، زمانی که آن امام والامقام فریاد می زد گنهکار است هرکس فریاد نکشد انجمن مزبور با کمال هشیاری ! پیمان عدم دخالت در امور سیاسی با طاغوت می بندد و بر اعضای خود فرض می داند که چنین کنند و البته این گوشه ای از افشای ناخواسته مطلب است و در پس پرده حکایتها است از ... با سازمان مخوف ... !!

    آیا این رفتار با دستگاه حاکمه طاغوت ، همه برداشته از رفتار و گفتار اهل بیت و متن دین بوده است ! تا بتوان سایر برگ و بار اندیشه این بزرگان را هم چنان دانست ؟ کسی که بیشترین تعبد را برابر استاد بزرگ خود دارد و به معنای واقع کلمه همه برگ و بار اندیشه اش تراویده از کرسی درس آن استاد است و در کرنش و تواضع او و اداء دین به استاد و تحریر و تقریر دروس وی و ترویج فکر و اندیشه استاد در مساجد و منابر ، هیچ کم نگذاشته و این مطلبی است که می توان به شدت و وضوح در نوشتارها و تقریرات مشاهده کرد ، آیا از کدام زاویه به اسلام می نگرد که اجتماعیات اسلام به ویژه سیاست و حکومت در زمان غیبت را از دستگاه فکری خود بیرون می راند ، برای او و دیانتش و شریعتش که همیشه در سخنرانی هایش و مکتوباتش فریاد وااسلاماه از تفکر فلسفی و عرفانی بر می دارد اما طاغوت و ام الفساد همه تباهی ها ، حتی همان تباهی نژندی که او عمر خویش و انجمن پرقوتش را برای مبارزه با آن هزینه کرد ، خطری ندارد ! و پیمان عدم مخاصمه به ظاهر و به تعبیر دقیق تر میثاق همکاری می بندد !

    غفلت از بن و پرداختن به برگ و ساقه ، غفلت از اصل و اساس و افکار را به جای دیگر مشغول کردن ، آیا کم خدمتی است به خواسته حکومت طاغوتی که خود این گروه های انحرافی را در جامعه می تراشید تا سطحی اندیشان به آن مشغول باشند و نبینند این دست های انحراف از کدام آستین بیرون می آید و به عوض این که اصل و اساس را هدف مبارزه خود قرار دهند در این کانال انحرافی انرژی جوانان و متدینان را مصرف کنند ؟

    بیرون راندن عمق اندیشی و کناره گیری از تفکر دقیق فلسفی و در مقابل ترویج فکر اشعری برآیندی از چنین اندیشه است .

    اسلام تک بعدی را کامل دیدن ، اسلام را در عافیت طلبی دیدن ، اسلام را بدون کربلا و عاشورا دیدن ، عاشورا را فقط در سوگواری و ماتم سرایی دیدن ، برآیند همین تعبدگرایی و دلدادگی به فکر یک جانبه گرا از اسلام است که تفکیک دین از سیاست را کمال دیانت می داند و اندیشه مقابل را مقابل اسلام می نهد !

    غفلت از فلسفه سیاسی اسلام ، غفلت از کربلا و بُعد مبارزه آن ، غفلت از عاشورا و بُعد حماسی آن ، غفلت از جریان بودن نهضت حسینی و به عنوان یک حادثه تاریخی به آن نگریستن و ... همه برخاسته از نگرش تک بعدی به مکتب تام و تمام اسلام است و این نگرش برخاسته از نگاه محدودگرا به اعتقادات و مبانی باورهاست .

    چیزها از اسلام در ذهن ساختن و دوست و دشمن با اسلام بر آن اساس بناکردن ، علمای بزرگ دین را که مشرب فلسفی داشته اند و با همان مبانی فلسفه سیاست خویش را در آئینه اسلام بازیافته اند از جرگه دین خارج انگاشتن ، و از اجتماع مسلمانی غفلت کردن و فقط اجتماع را در جام عبادت و نماز بی هیاهو و بی تنش به حال خودکامگان دیدن ، و دشمن خطرناک و اصلی را فراموش کردن و راه هزینه نیروها به جای دیگر پرداختن و ... بر چه مبنا راست می آید ؟ جز بر باورهای خمودگرا و اشعری گرا و ... ؟

در فصولی که در پی می آید به تناسب در سه بخش مطالب دنبال می شود ؛

    بخش اول از هر فصل به تبیین اظهارات تفکیکیان می پردازد ، در این بخش از متون اصلی و دست اول طیف تفکیک گرا مطالب نقل و مقصود و مراد آنها در حد امکان از زبان خود آنها تبیین می شود ، اگر مطالب به صورت ترجمه در متن آمده است نص صریح گفتار نیز در پاورقی نقل شده تا مباد که احتمال تحمیل نظر بر گفتار تفکیکیان به نظر ، خواننده برسد و باور بر او مشکل آید .

    بخش دوم هر فصل به تحلیل نظریات و اقوال می پردازد و جوانب مختلف واکاوی   می شود .

    بخش سوم از فصل ها به نقد و بررسی می پردازد و خلل و نارسایی و تناقضات آنها خاطر نشان می گردد .









-1- توصیف‏

2-1-1- عقلانیت و خرد ورزى

    در ابتدا ذکر این نکته ضروری است ، که عموم تفکیکیان پیرو مکتب عالی شأن اجتهاد در "فروع" و به اصطلاح مکتب "اصول" در مقابل اخباری گری می باشند ، با این وصف آنها در اصول دین به مشی اصولی پایدار نمانده و راه دیگری را برای خود برگزیده اند که اگر چه تلاش کرده اند از عقل اصطلاحی فاصله بگیرند و مشی فلسفی را در مواجهه با عقل کنار بگذارند و با آن به سختی مبارزه کنند و راه دیگری ابداع نمایند تا عقل گرایی خود را تضمین نمایند اما درگستره نظریه پردازی ها به وضوح به التقاط از اخباریگری و ظاهرگرایی اشعری ، دچار آمده اند ، کم و کیف روشی تفکیکیان را در مباحث معرفت شناسانه دنبال خواهیم کرد تا از نص صریح بیانات بزرگان این دیدگاه ، میزان نوآوری و توفیق آنان را در ارائه مدل فکری و شیوه معرفتی ، مشاهده کنیم .

    آیا در دیدگاه تفكیك عقل از ابزار و منبع معرفت به‌شمار مى‏آید ؟

    جهت پاسخ ، ابتدا پرسش را به دو بخش تقسیم مى‏نمائیم . اساس این تقسیم بر این مطلب استوار است كه منظور از « عقل » بیان گردد ، و بر مبناى این تقسیم ، پاسخ هر قسم نقیض پاسخ قسم دیگر است .

    در این دیدگاه تأكید مى‏گردد كه « عقل » به معناى فلسفى ، از ابزار معرفت و منابع آن محسوب نمى‏گردد . اما اگر از عقل مفهوم و معناى دیگرى مغایر با مفهوم فلسفى آن ، اراده شود چنان چه این دیدگاه مدعی تصویر چنین معنایى است ، « عقل » از منابع معرفت و البته منبع انحصارى و از « حجیت ذاتى » برخوردار و همیشه غیرقابل خطا و اشتباه است . همین حجیت ذاتى براى عقل و معرفت پدیدآمده از آن ، دور و تسلسل چراها را ازبین مى‏برد . آن‌چه شایسته عنوان « حجت و برهان » است معرفت برآمده از این « عقل » است ، چنانچه در آیات كریمه و روایات شریفه مراد از حجّت و برهان همان « علم و عقل » است ، كه از سنخ حقیقت واحد برخوردار هستند .

    بر این اساس ، عقل‌گرائى در این دیدگاه كاملاً مورد پذیرش است ، اما به معناى متفاوت از آنچه فلسفه از عقل مراد مى‏كند .

    دو نكته در این جا باید تبیین گردد تا عقل‌گرایى را مورد پذیرش این دیدگاه قرار دهد .

    نكته اول در نفى مشى اخباری‌گرى و نكته دوم در نفى مشى فلسفى . بنابراین با نفى این دو طرف در این دیدگاه سعى شده است تا راه میانه جستجو گردد .



-1-3- نفى عقل فلسفى  

    مفهوم عقل و عقل‌گرایى در این دیدگاه با آنچه در فلسفه از آن مراد مى‏كنند تفاوت اساسى دارد . تلاش نه تنها بر نفى عقل فلسفى متمركز است كه سعی شده‌است تفسیر فلسفه از عقل را مغایر با مراد قرآن كریم و روایت و حتى عرف از عقل ، جلوه دهند .   

    جهت زدودن تصویر فلسفى عقل ، باید دید منظور از عقل در فلسفه چیست ؟ تصویر فلاسفه از عقل با استظهار از برخی سخنان آنها چنین ارائه شده است :

« خلاصه آنچه برخى از محققین فلاسفه درباره عقل گفته‏اند این است كه عقل همان نفس با مراتب چهار گانه‏اش مى‏باشد »

    اگر چه تأكید شده است كه نمى‏توان قواى بدنى و یا قواى نفسانى و مراتب چهار گونه عقل ؛ ( عقل هیولانى ، عقل بالملكه ، عقل بالفعل ، عقل مستفاد ) را انكار نمود . لكن مهم این است كه حقیقت عقل كه ، معقولات با آن ادراك مى‏شود و حقیقت علم كه معلومات با آن دریافت مى‏گردد و كتاب و سنت آن را حجت مى‏نامد و به آن احتجاج مى‏نماید ، از همه این مطالب بیگانه است . عقل در اصطلاح دینى نه از مراتب قواى نفس است و نه حقیقت انسان را شكل می‌دهد .

    حقیقت عقل كه معقولات با آن درك مى‏شود و حقیقت علم كه معلومات با آن درك مى‏شود و كتاب و سنت با آن احتجاج مى‏كند از همه این مطالب بیگانه است و نیز با حقیقت انسان كه از آن به « من » تعبیر مى‏شود و با مراتب چهارگانه‏اى كه براى نفس ذكر مى‏شود به‌كلی مغایر است .

    بر این اساس مفهوم فلسفى عقل یعنى نیروى ادراكى انسان كه كلیات با آن درك مى‏شود ، بیگانه از اصطلاح آیات و روایات است . در این دیدگاه با اصرار بلیغ این مغایرت ارائه می‌شود . نامگذارى مراتب چهار گانه نفس به عقل از سوى فلاسفه اصطلاحى است كه از منظر تفكیك از معناى واقعى عقل ، هیچ بهره‏اى ندارد .

    علاوه این اصطلاح خود سبب كژفهمى است . زیرا فهم  معناى عقل را در كتاب و سنت بر ما دشوار مى‏سازد .

    در این دیدگاه در سراسر هستی ، هیچ مخلوقى مجرد از ماده نیست . تمام مخلوقات را ماده و مشتقات آن فرا گرفته است ، بنابراین نفس انسانى نیز مادى و مظلم‌الذات ، مى‏باشد . در نقطه مقابل ، عقل و علم موجود نورانى و مجرد است پس حقیقت انسانى نمى‏تواند عین چنین موجود نورانى باشد . و نفس و عقل دو سنخ متغایر و غیر مسانخ هستند ، و در توجیه آگاهى نفس باید راه حلى ارائه داد كه در این توجیه نه نفس در صقع آن حقیقت نورانى داخل گردد و نه آن حقیقت نورانى از حقیقت خود تنزل نموده و از مراتب نفس قرار گیرد ، هیچ كدام از این دو طریق ( ترقی نفس یا تنزّل عقل نوری ) مبین كیفیّت تعقل نیست .

    نفس هنگامى عالم مى‏شود كه آن حقیقت نورانى را « واجد » شود اگرچه « وجدان » مراتبى دارد و تمام نفوس از وجدان همسان برخوردار نیستند . مغایرت براى نفوس كامله و عالیه نیز محفوظ است . و نفوس ولو به سر حدّ اعلاى كمال نایل شوند باز از ظلمت و مادیت ذاتى خویش رهایى نمى‏یابند و مغایرت ذاتى خود را با آن حقیقت حفظ خواهندكرد .

    در مبحث نفس تجرّد یا مادیّت نفس را بررسى خواهیم نمود . آنچه اكنون باید مورد جستجو قرار گیرد این است كه چگونه نفس مادى از حقیقت نورانى برخوردار مى‏شود و بدان وسیله عالم مى‏شود و به عبارت دیگر متنوّر شدن نفس به عنوان یك موجود مادى ، چگونه رخ می‌دهد ؟

    اگرچه برخى از راه تجرد علم ، تجرد نفس را اثبات نموده‏اند ؛ از این رهگذر كه معلوم براى نفس قیام حلولى دارد و حلول مجرد در مادى محال است . لكن این مطلب خود مبین این نكته نیز هست كه كیفیّت پیدایش شناخت را توجیه نماید . بنابراین صور معلوم به ویژه كلیات از قیام صدورى به نفس برخوردار هستند و با توجه به این نكته كیفیّت شناخت را مى‏توان این گونه تبیین كرد كه :

«معلوم قیام حلولى با نفس ندارد بلكه به وسیله نور مجرد خارج از نفس ، قیام صدورى با           نفس دارد و نفس آن نور را به ذات خویش درك مى‏كند . »   

    آنچه مى‏تواند قیام صدورى و كیفیّت وابستگى و ارتباط معلومات به نفس را تفسیر نماید جز « وجدان » نكته دیگرى نیست . نفس نور خارجى را كه همان نور عقل و علم است مى‏یابد و وجدان مى‏كند و با تابش آن نور ، هم ذات و حقیقت نفس مشهود مى‏گردد و هم معلومات براى نفس آشكار مى‏گردند .




گام دوم ارائه روش متمایز عقلى :

     بعد از ارائه تصویری از عقل‌گرایى درست بر خلاف ادعاى بزرگان تفكیك ، اینك در صدد ارائه روشی برای تعقل و تفكر است كه لابد همان روشى است كه در دین براى فهم آیات و روایات باید به كار گرفته شود ، نه راه و روش فلسفى و یا عرفانى :

به خوبى روشن است كه كتابى چون قرآن هنگامى كه دعوت به تعقل مى‏كند و عقل را ملاك قرار مى‏دهد نمى‏شود براى تعقل روش نداشته باشد . انتظار اینكه پس از گذشتن دو تا سه قرن از نزول قرآن نظام خلافت اموى و عباسى و ایادى یهودى و میسحى دست بهم بدهند و منطق یونانى را ترجمه كنند و سپس آن منطق معیار تعقل مسلمانان قرآنى شود چگونه درست خواهد بود .

     آیا اینها مى‏تواند مایه وجاهت دیدگاهى قرار گیرد كه عمده وجه اعجاز قرآن را تباین كلى و غیر مسانخ دانستن معارف آن با معارف بشرى مى‏داند تا صفت « حدیث » بودن را براى قرآن تصحیح نماید و این تباین را نیز نه طولى كه عرضى مى‏داند . بر این اساس بدیهى است كه اكنون براى تعقل روش مباین جستجو نماید . چه كسى ادعا كرده است فهم قرآن منوط به این بوده است تا در قرن فلان منطق یونانى ترجمه شود ؟!

    این سخن از فرزانه‏اى بسیار عجیب است زیرا منطق‌دانان عموماً تأكید دارند كه انسان بالفطره مى‏اندیشد و بالفطره منطق را به‌كار مى‏گیرد . لكن راه صحیح فكر و واقع نشدن در خطا نیازمند به اعمال روش بسیار دقیقى است كه قالب مخصوصى دارد . و آن روش با دقت عقلانى كشف نموده و نام آن را منطق نهاده‏اند و براى هر انسان خردورز به كارگیرى آن قالب و چارچوب تفاوت ندارد .

    این‌كه مبناى این منطق بر استحاله اجتماع و ارتفاع نقیضین است ، پس باطل است !! و قابل اعتماد نیست . آیا در منطق دینی و تفكر مبتنی بر آن مبنا ، متفاوت است . استفاده از قالب‏هاى استدلال قیاسى ، اقترانى و استثنایى ، آیا در معرفت دینى و معرفت فلسفى متفاوت است؟

    آیا این خود قرآن كریم نیست كه در بیان معارف خویش به‌كرّات از قیاس استثنایى استفاده مى‏نماید و یا ... این‌كه مثلاً تا قرن سوم معلوم نشده است كه این جمله « لوكان فیهما الهة الا الله لفسدتا » همان قیاس استثنائى است آیا به معناى این است كه فهم قرآن تا آن زمان منوط به منطق و فلسفه یونانى است؟ مضاف بر این مگر معارف عمیق قرآن بالبداهه و بدون درنگ در ابتدای نزول بر همه واضح و روشن بوده‌است مگر فهم الفاظ و علوم ادبى بلاغى و ... براى فهم قرآن لازم نیست ؟

    درحالى كه اشكال این فرزانه مشترك الورود است و در لازم دانستن آنها منوط دانستن فهم قرآن به خارج از متن آن است . البته این همان مطلبى است كه مؤسس اولیه این دیدگاه به آن اعتقاد راسخ داشت و در این راه حتى الفاظ دین را انحصارى و باب ویژه‏اى براى آن گشود كه با علوم بشرى مغایر انگاشته شود !! و به جاى باب "دلالت" باب "اشارت" را به میان آورد . و اگر علاوه بر همه این مطالب راه صحیح كاربرد عقل تنها و تنها در خود قرآن است و بشر تا آن زمان این روش را نداشته‏ آیا این سخن درباره امم پیشین و پیامبران صادق است كه اگر آنها به استحاله اجتماع و ارتفاع نقیضین راه یافته‏اند ، خطا نموده‏اند و لذا روش قرآن انحصارى است و تازه اختراع شده است ؟!

     بهر حال اگر چه براى استفاده از قرآن شرط لازم برخوردارى از بسیارى از علوم دیگر است ، لكن شرط كافى نیست و هیچ كس ادعا نكرده است فقط با دانستن منطق و یا فلسفه ، قرآن را در كوزه فهم جاى داده است ، اگرچه براى فهم آن برخوردارى از منطق نیز لازم است زیرا كه قرآن بر مبانى قویم منطقى استوار است ...

گام سوم ارائه نابسندگى عقل

    براین مطلب اصرار می‌شود كه سخن همه اصحاب تفكیك بر نابسندگى عقل متمركز است و اذعان شده كه این مطلبى نیست كه بر فلاسفه پوشیده مانده باشد ، لكن به التزام عملى فلاسفه خرده گرفته كه مطلق‌العنان به تفكر فلسفى و عقلى روى آورده ، و حدّ و حریم آن را رعایت ننموده‏اند .

    چنانچه در نص كلمات مؤسس اولیه این مشرب و مروجین دیدگاههاى وی ، مشاهده كردیم ، اصولاً محل اعرابى براى عقل به عنوان نیروى ادراكى انسان ، وجود ندارد . تا نوبت به بسندگى و نابسندگى فرا رسد و این نكته وجه مزیتّى براى تفكر تفكیكى بر تفكر فلسفى محسوب گردد . مشربى كه رسیدن به نور را تخلیه ذهنى و عقلى از تمام مفهومات شرط لازم و كافى مى‏داند ، چگونه می‌تواند نقشى در تفكر براى عقل ولو عقل محدود ، منظور نماید ؟!

    براساس چنین تصویرى براى عقل‌پذیرى در دیدگاه تفكیك ، نتیجه حاصله فاصله گرفتن تفكیك‌گرایان با اخباری‌گری و روش فلسفی است .

    هیچ گونه شائبه‏اى از نوع اخباریگرى یا تشابه و تقاربى با مسلك ظاهرى یا مذهب حنبلى در این مكتب تعقلى والا وجود ندارد .

    در باب معارف و عقاید تمسك به اخبار و احادیث خود اصلى است بنیادین و دراین مقام به هیچ روى جاى ذكر اصطلاح اخبارى نیست ، اصطلاح اخبارى در برابر اصولى و مجتهد مربوط است به قلمرو علم و فقه و اخبار احكام فرعى كه محل اجتهاد و اعمال نظر و اظهار رأى و فتوى است . در معارف اعتقادى اجتهاد به آن معنا كه در اصول فقه مى‏گوییم ، جایى ندارد .

    درآیات و اخبار معارف و عقاید باید تحقیق و تفقه كرد ، نه اجتهاد به معناى معروف آن ... آنچه در اخبار درباره جواز اجتهاد رسیده است عقلا و شرعاً منحصر به همان مورد احكام است . اخبارى به كسانى مى‏گویند كه اجتهاد در احكام را منكر باشد .

    مگر تفقه در اخبار احكام با تفقه در اخبار عقاید چه تفاوتى دارد كه نام یكى اجتهاد است و دیگرى نه ؟ و در صورت عدم اجتهاد در اخبار احكام اخباری‌گرى روى‌داده است اما عدم اجتهاد در اخبار عقاید نه ... 


نقـد مبـانی فـكری انجمن حجتیه

نقـد مبـانی فـكری انجمن حجتیه دسته: ... نقـد مبـانی فـكری انجمن حجتیه دسته: ... مقاله, پژوهش, ...

نقد مبانی فكری انجمن حجتیه

نقد مبانی فكری انجمن حجتیه دسته: ... نقد مبانی فكری انجمن حجتیه ,دانلود پروژه و پایان ...

نقد مبانی فكری انجمن حجتیه

نقد مبانی فكری انجمن ... دانلود تحقیق نقـد مبـانی فـكری انجمن حجتیه , دانلود پژوهش نقـد ...

دانلود پژوهش نقـد مبـانی فـكری انجمن حجتیه

تماس با ما. اربان شاپ،همکاری در فروش فایل،خرید و فروش فایل; 09120592515; [email protected]; آی دی یاهو ...

نقد مبانی فكری انجمن حجتیه

نقد مبانی فكری انجمن حجتیه دسته: ... نقد مبانی فكری انجمن حجتیه ,دانلود پروژه و ...

نقد مبانی فكری انجمن حجتیه

نقد مبانی فكری انجمن حجتیه دسته: ... نقد مبانی فكری انجمن ... دانلود پژوهش نقـد مبـانی فـكری ...

دانلود نقـد مبـانی فـكری انجمن حجتیه

دانلود نقـد مبـانی فـكری انجمن ... دانلود نقـد مبـانی فـكری انجمن حجتیه ... مقاله, پژوهش, ...

نقد مبانی فكری انجمن حجتیه

... دانلود مقاله رشت,نقد مبانی فكری انجمن ... مقاله رشت,نقد مبانی فكری انجمن حجتیه ...

دانلود تحقیق :نقـد مبـانی فـكری انجمن حجتیه | مرجع …

... نقـد مبـانی فـكری انجمن حجتیه با فرمت ورد ** دانلود متن ... نقـد مبـانی فـكری انجمن حجتیه ...

نقد مبانی فكری انجمن حجتیه

... نقد مبانی فكری انجمن حجتیه دسته: فقه و حقوق اسلامی بازدید: ... نقد مبانی فكری انجمن حجتیه .